تنام زیر نوازش نگاه عاشقانه تو تب میکند و حرکات سرانگشت مژگان تو مرا بیتابتر میکند وقت ملاقات من و تو حتی میانه دیماه ظهر داغ مردادست که تنات تن مرا بارور میکند فائز احیا ۱۲ اسپندماه ۱۳۹۳
ادامه مطلب »باغ خاطره
برگشتم به باغ خاطره، به عمارت رویا. پنجاه روز قبل آنجا بودیم. درست روز نه دی. روز خاصی بود برایمان. تماس گرفته بودم، و گفته بودند که ده صبح بیا. و من ده صبح هنوز در خانه بودم. گفتم پیاده میروم، یا میرسم و یا ناکام بر می گردم. دم …
ادامه مطلب »پیوند
ده روز است که رسما همسر یم. و چه روزهای قشنگی داشته ایم. نه دی که برای من، یک تولد دوباره بود. تولد و شکفتنی دوباره، با تو. تو که لایق همه خوبی ها هستی. تو که آبروی عشقی. عاشقی که همه عملی، نه ادعا، نه ریا و دغل. و …
ادامه مطلب »خاطرات سیمون دوبووار – جلد سوم
جلد ِ سوم هم تمام شد. خاطرات ِ سیمون دوبوار را می خواندم. دیگر وقتش بود. به اندازه کافی استراحت کرده بودم. خاطراتش جذاب است. دوبووار، عجیب زن ِ دقیقی بوده! قبلا هم گفته ام، تحسینش کرده ام، بابت ِ اینکه چه قدر می تواند جزئیات ِ حادثه ها …
ادامه مطلب »۱۲ مرد ِ خشمگین (۱۲angry men)
صحنه، خیس و عرق کرده است. گرمایی چنان طاقت فرسا، که از پشت ِ دوربین و تصاویر ِ سیاه و سفید احساسش می کنی. دوازده مرد، با کت و شلوار، وارد ِ اتاق می شوند، پنجره ها را باز می کنند، کت ها را در آورده و درنیاورده، آویزان کرده …
ادامه مطلب »